پسر بچه همدانی قربانی بازیِ خیالی شد که تنها در صحنه اعدام دیده بود. این بازی خشن پسر ١٢ ساله را به کام مرگ کشاند.
روزنامه شهروند نوشت پسر بچه همدانی قربانی بازیِ خیالی شد که تنها در صحنه اعدام دیده بود. این بازی خشن پسر ١٢ ساله را به کام مرگ کشاند.
اینبار علیاکبر یونسی پسر بچه همدانی در الگوبرداری از صحنه اعدام جان خود را از دست داد. صبح روز چهارشنبه ۲۶ شهریور ماه بود. علیاکبر در خانهشان تنها بود که ناگهان بازی خطرناکی به ذهنش خطور کرد. این پسر هرگز نمیدانست که قربانی بازی بچگانهاش خواهد شد. کمربند سیاه پدرش را برداشت و آن را به لوله گازی که از دیوار آویزان شده بود بست.
همهچیز در یک چشم بههمزدن اتفاق افتاد و ناگهان با گره زدن کمربند به دور گردنش بازی خشنی را کلید زد. در میان افکار کودکانهاش غرق شده بود و مغرور از اینکه توانسته با صحنهپردازی فیلمهای سینمایی مورد علاقهاش را بازسازی کند ناگهان در میان زمین و هوا ایستاد.
تحقیقات پلیسی
وقتی خانواده علیاکبر به خانه برگشتند با جسد پسر ١٢ سالهشان روبهرو شدند. وقتی مأوران پلیس در جریان ماجرا قرار گرفتند بلافاصله عازم خانهای شدند که در آن پسربچهای به کام مرگ فرو رفته بود. چنددقیقه بعد خودروی مأموران تیم جنایی در بلوار اعتمادیه همدان ایستاد.
در بررسیهای اولیه مشخص شد، علیاکبر به خاطر کنجکاوی و الگوبرداری از صحنه اعدام با کمربند خود را از لولهگاز داخلخانه حلقآویز کرده است. با انتقال جسد این پسر ١٢ساله به پزشکی قانونی تحقیقات پلیسی برای روشن شدن علت اصلی مرگ او آغاز شد. تا اینکه در گزارش پزشکی قانونی شهر همدان علت مرگ خفگی اعلام شد.
زوایای پرونده
شنیدهها حاکی از آن است که در ۱۹ شهریورماه سالجاری دو زندانی در ملاء عام در همدان اعدام شده بودند. علیاکبر هم به این مراسم رفته بود و شاهد اعدام ٢ متهم بود. این درحالی است که کودکان با خیالپردازی در نقشهای مورد علاقهشان غرق میشوند و هرگز نمیدانند در دنیایی زندگی میکنند که حوادث با آنها شوخی ندارد. به همین خاطر با الگوبرداری از رفتارهای اشتباه دست به کاری میزنند که جبران آنها گاهی امکانپذیر نخواهد بود.
این مطلب دردناک را بگذارید کنار مطلبی که آقای یزدانی نوشتند : بحران سهل انگاری !!! کودکی جان باخت و خانواده ای داغدار شد. قلب مردمی جریحه دار شد. و شاید خانواده ای از نظر روحی و روانی و خانوادگی متلاشی شد. چه کسی مسئول این حادثه است؟ چه کسی احساس مسئولیت خواهد کرد تا از این نمایشهای غیر انسانی در ملاء عام جلوگیری نماید؟ چرا عقلانیت و احساس مسئولیت در این دیار نایاب شده است؟
تجربه قرون وسطی دگر بار رخ می دهد مردمی الینه شده، جامعه ای کرخ. بیابانی بی روح و بی آب و علف. اتفاقاتی از این دست مرا به یاد مقاله چند وقت پیش یک محقق چینی می اندازد که گفت: مردم ایران همانند زامبی ها شده اند، زنده ولی کاملاً بی روح و احساس و صد اندوه درنده. مردمی که معیار قضاوت در مورد خویش را داشته ای می دانند که هیچ گاه به آن عمل نمی کنند و معیار قضاوت در مورد دیگران را فیلمهای تخیلی هالیوودی قرار می دهند. آری تعقل به خواب عمیق نه زمستانی بلکه صده ای رفته است استاد جبارزاده…