شاره :
آنچه در ادامه میخوانید پاسخهای دکتر عباسعلی ناصحی ، متخصص روانپزشکی ، مدیر کل سابق دفتر سلامت اجتماعی ، اعتیاد و روان وزارت بهداشت و عضو هیئت علمی موسسۀ آموزش عالی هلال ایران وابسته به جمعیت هلال احمر، است به پرسشهای الف در بارۀ آسیب های اجتماعی.
آقای دکتر، در یک نمای کلی ، نظرتان در بارۀ آسیب های اجتماعی مبتلابه جامعه امروز ایران چیست ؟
براساس آمارهایی که بعضی از مراجع کشور از جمله پزشک قانونی و مراجع مربوط به قوه قضاییه و برخی از مراکز تحقیقاتی اعلام کرده اند ، متاسفانه به طور کلی اغلب آسیبهای اجتماعی در کشور طی بیست، سی سال گذشته افزایش پیدا کرده است که اغلب شامل تمام آسیبهای اجتماعی میشود ؛ از جمله اعتیاد، کلاهبرداری، جرم و جنایت، ارتشاء، سرقت، طلاق، خشونتهای جسمی، خشونتهای کلامی، خشونتهای جنسی، تجاوز به عنف، روسپیگری، فرار از منزل دختران، احتمالا خیانت همسران .
در مورد بعضی از این آسیبهای اجتماعی آمار ارائه شده است ودر مورد بعضی از آنها هم کار تحقیقاتی انجام نشده و آمار دقیقی در دست نیست. با توجه به شنیدهها و خبرهایی که میرسد احتمال میدهیم این آسیب ها افزایش پیدا کرده باشد در مورد بعضی از اینها آمار دقیق نداریم و در مورد بعضی هم به دست آوردن آمار دقیق کار بسیار سختی است.
مثلا فرض کنید در مورد کلاهبرداریها، توسط پروندههایی که در قوه قضاییه تشکیل میشود میتوان با دقت آماری به دست اورد ، ولی مثلا فرض بفرمایید در مورد روسپیگری به این راحتی نمیشود آمار پیدا کرد ،چون خیلی مخفیانه انجام میشود و خیلی از موارد را با هیچ روش تحقیقاتی نمیشود مشخص کرد .
یا فرض کنید مسئلۀ اعتیاد را هر چند آمارهایی داریم ، ولی آمار دقیق را نمی توان به راحتی به دست آورد . درمورد خیلی از آسیبهای اجتماعی هم قضیه به همین صورت است . حالا در مورد بعضی از آسیبهای اجتماعی آمار داریم و میشود آمار به دست آورد و قضاوت کرد که کمتر یا بیشتر شدهاند ، ولی در مورد بعضی از آسیبهای اجتماعی باید بگوییم احتمالا بیشتر شده است یا نه. یعنی با قطعیت نمی توانیم صحبت کنیم.
شما از موضوعاتی چون تجاوز به عنف و خیانت همسران یا روسپیگری صحبت کردید، اگر این موارد را به عنوان زیرمجموعۀ نابسامانی های اخلاق جنسی در جامعه در نظر بگیریم، نظر شما در این مورد چیست؟ الان اخلاق جنسی را در جامعه چه طور میبینید؟
در حال حاضر مشخص است که طی سال های گذشته، دو آسیب اجتماعی به طور قطعی افزایش پیدا کرده است. یکی بالا رفتن سن ازدواج و دیگری طلاق . اگر علت این دو مسئله را بررسی کنیم ، متوجه می شویم که یک سری مشکلات دیگر هم افزایش پیدا کرده است.
مثلا طلاق علتهای بسیار زیادی دارد که یکی از آنها میتواند خیانت به همسر باشد. اگرطلاق زیاد شده است میتوانیم حدس بزنیم که علتهای آن بیشتر شده که یکی از این علتها خیانت به همسر است . یکی دیگر از علتهای طلاق اعتیاد یکی از زوجین است، پس میشود حدس زد که در واقع اعتیاد هم زیاد شده است .
طلاق هایی که به قوۀ قضاییه مراجعه می شود ، می توان علت ها را بررسی کرده و آمار درآورد. تا آنجایی که من میدانم یکی از علتهای درخواست طلاق، خیانت یکی از زوجین است.
به عنوان روانپزشکی که کار بالینی و مشاوره هم می کند ، موضوع افزایش خیانت زوجین به یکدیگر را بیش از ده سال است که به شکل مشخص ، ملاحظه کرده ام . این افزایش میتواند افزایش مطلق باشد و یا این که به این علت باشد که مردان و زنان بیشتر مراجعه میکنند و بیشتر این مشکل را با مشاور درمیان میگذارند و مطرح میکنند، ولی تا آنجایی که من اطلاع دارم براساس آمار قوه قضائیه طلاق قطعا زیاد شده است و یکی از علتهای مهم آن هم خیانت همسر است.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که متاسفانه آمار خیانت زوجین به یکدیگر بیشتر شده و تعداد زیادتری هم به مشاور مراجعه می کنند، شاید در گذشته هم خیانت همسران وجود داشته ، ولی برای طلاق اقدام نمیکردند، به علت مشکلات و محدودیت هایی که داشتند. ولی الان راحتتر و بیشتر مراجعه میکنند و درخواست طلاق میدهند.
بالا رفتن سن ازدواج هم علتهای مختلفی دارد؛ یکی از علتها می تواند زیاد شدن پدیدۀ روابط جنسی قبل از ازدواج باشد و این مسئله در مورد مردان و زنان جوان باعث می شود که کمتر برای ازدواج رغبت نشان دهند . در واقع آن رابطه جنسی قبل از ازدواج باعث میشود که فرد ، خودش را درگیر ازدواج نکند ؛ چون ازدواج با یکسری از تعهدات همراه است و مسئولیتهایی را متوجه فرد می کند وجوانی که رابطه جنسی قبل از ازدواج دارد ، ممکن است زیر بار قبول مسئولیت ازدواج نرود .
فرمودید معضل خیانت به همسر ظاهرا بیشتر از قبل شده است، به نظرتان علت این مسئله چیست؟
خیانت به همسر، یک معضل چند عاملی و چند فاکتوری است و همه عوامل را باید با هم در نظر گرفت . شاید بتوان علت های شخصی را در نظر گرفت ، یعنی علتهایی که مربوط به خود افراد است . مثلا بعضی از افراد دچار نوعی اختلال روانی هستند که در آن اختلال ، میل جنسی بیشتر میشود و با این مشکل که فرد حریمها را رعایت نکند ، همراه می شود ؛ این فرد تمایل به برقراری روابط جنسی با افراد یا فردی به غیر از همسر خود دارد. پس اختلالات روانی ، یک دلیل خیانت به همسر است.
عامل دیگر هم عامل خانوادگی و تربیتی است . مثلا فردی که در خانوادهای رشد کرده که رابطه جنسی سخت گرفته نمیشود و در کودکی و نوجوانی مشاهده میکند که یکی از والدین یا هر دو، رابطه جنسی غیر از رابطه خانوادگی دارد ، بالطبع این فرد در آینده احتمال بیشتری دارد که مرتکب این رفتار شود.
مسأله دیگر عوامل مذهبی است ؛ خوب میدانیم که در تمام مذاهب چه آسمانی و چه غیرآسمانی دلیلهای منع قوی برای منع روابط جنسی خارج از چارچوب خانواده وجود دارد . وقتی پایبندی به عقاید وسنت های مذهبی کمتر بشود ، این مشکل رواج بیشتری پیدا
می کند.شواهد نشان میدهد حداقل در افرادی از اجتماع ، اگر نگوییم در کل جامعه ، پایبندیهای مذهبی کمتر شده است و این هم یک عامل خیانت است.
عامل دیگر مربوط به مسایل بین زن و شوهر است. اگر زن و شوهر از ابتدا ، ازدواج مناسبی نداشته باشند ومناسب یکدیگر نباشند ، یا اینکه زندگی زناشویی به هر طریقی تهدید و مورد خطر واقع شود ، یکی از عوارض آن میتواند روابط عاطفی جنسی خارج از حریم خانواده باشد .
مثلا فرض کنید که شوهر اعتیاد پیدا کند و مسئولیتهای زناشویی خودش را در حوزه های اقتصادی و عاطفی و جنسی به خوبی انجام ندهد ، این مشکل میتواند عاملی باشد برای اینکه همسر آن مرد ترغیب به برقراری روابط عاطفی یا رابطه جنسی خارج از حریم خانواده شود. یا اینکه به هر دلیل دیگری مشکلات داخل زندگی زناشویی ایجاد شود و حریم خانواده به خطر بیفتد . مسائل اقتصادی هم در این زمینه اهمیت دارند.
من ندیده ام که جایی ، نقش مسائل اقتصادی به عنوان یک عامل مستقل بررسی شده باشد . ممکن است ارتباط به طور مستقیم نباشد ؛ این که بگوییم هر خانوادهای که وضعیت اقتصادی خراب داشته باشد لزوما منجر به روابط جنسی خارج از خانواده و یا منجر به خیانت می شود ، این موضوع صد در صد نیست.
چون میبینیم که خانواده هایی هستند که هیچ مشکل اقتصادی ندارند و مرفه هستند، ولی خیانت همسر اتفاق میافتد. از طرف دیگر میبینیم خانوادههایی هستند که مشکل اقتصادی شدید دارند ، ولی دچار خیانت نمیشوند.
بنابراین به عنوان یک فاکتور مستقیم و اینکه عامل اقتصاد چه قدر نقش دارد ،نمی توان دقیقا چیزی را بیان کرد.ولی به هر حال می توان گفت که عامل اقتصاد در خیانت های زناشویی نقش دارد و موثر است. فرض کنید خانمی که نیازهای مالیاش از طرف شوهر برآورده نمیشود ، ممکن است این عاملی باشد برای خیانت .
مسئلۀ دیگری که در تحقیقات اثر خودش را نشان داده است و میتواند دخالت داشته باشد ، اختلالات و بیماریهای جنسی در یکی از همسران است . اینکه زن یا مرد نتواند نیازهای جنسی و یا عاطفی همسرش را آن طور که لازم است ارضاء کند ، ممکن است عاملی باشد برای گرایش همسر به خارج از خانواده و منجر به خیانت شود .
طبق تحقیقات ، یکی دیگر از عوامل مهم رشد خیانت زوجین به یکدیگر ، فیلم های ماهواره ای هستند. البته شبکه های اجتماعی اینترنتی و موبایلی هم تاثیر دارند ، چون باعث می شوند افراد خیلی راحت بتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند.
خیلی اوقات ما شاهد هستیم که ابتدا یک رابطه خیلی ساده و احتمالا تصادفی در شبکه های مجازی شروع میشود و به تدریج آن رابطه نزدیکتر و صمیمیتر میشود و در نهایت ممکن است به برقراری رابطه عاطفی و برقراری رابطه جنسی منجر شود.
خیلی از مراجعین من ، این پروسه را توضیح می دهند . مثلا خانمی میگوید به طور اتفاقی و ساده و تصادفی با یک آقا، در شبکه های مجازی ، رابطه برقرار کردیم . کم کم رابطه صمیمی تر شد و بعد قراری گذاشتیم که همدیگر را ببینیم و نهایتا منجر به خیانت شد . به هر حال این رسانهها و این ارتباطات اینترنتی و شبکههای اجتماعی و مجازی عاملی برای گسترش روابط نامشروع و افزایش خیانت شده است.
چرا در کشور ما که نظام جمهوری اسلامی وجود دارد و مردم به هر حال معتقد هستند، شبکه های اجتماعی چنین کارکردی پیدا کرده است ؟
شبکه های اجتماعی به طور کلی پدیده های جذابی هستند . در این شبکه ها افراد می توانند با هم ارتباط داشته باشند و این اتفاق خیلی وقتها بدون معرفی فرد و با هویت مجازی انجام می شود و برای فرد ، مسئولیتی به وجود نمی آورد. این موضوع به طور کلی جذاب است و باعث گسترش روزافزون استفاده از شبکههای مجازی و ارتباطی شده است که هم جنبۀ مثبت دارد و هم جنبۀ منفی.
جنبه مثبت آن اینکه افراد اخبار جدیدی را به دست میآورند ، اطلاعات علمی به دست میآورند ، روابط علمی برقرار میکنند و مشاورههایی که اتفاق میافتد و خیلی از چیزهای مثبت هم در این ارتباطات انجام میشود .جنبۀ منفیاش هم این که که ممکن است عاملی برای گسترش انحرافات اخلاقی و آسیبهای اجتماعی باشد.
گفته می شود تعداد کاربرهای شبکه تلگرام در ایران چشمگیر وچند ده میلیونی است . یک زمان در مورد فیسبوک این طور بود. جامعه ما چه مشکلی داردکه تعداد زیادی از کاربرها به خاطر برقرار کردن ارتباط ، وارد شبکه تلگرام یا فیسبوک یا شبکههای اجتماعی دیگر می شوند ؟
این شبکه های مجازی برای بیشتر افراد جذاب هستند، و همه سعی میکنند به خاطر منافعی که دارد از آن ها استفاده کنند. مثلا فرض بفرمایید افرادی که فعالیت علمی دارند ، دانشجوها و استادان دانشگاه از این شبکه ها استفاده می کنند و ارتباطشان تسهیل می شود و خیلی راحتتر میتوانند به منابع علمی دسترسی پیدا کنند و روابط علمی را گسترش بدهند و از آخرین اخبار علمی مطلع بشوند.اینها منافع شبکه های مجازی هستند.
از طرف دیگر افرادی که در واقع گرایش به کارهای خلاف دارند و خلافکار هستند هم میتوانند خیلی راحت از شبکههای اجتماعی به نفع خودشان استفاده کنند .
مثلا فرض بفرمایید افرادی که کلاهبردار هستند، از طریق شبکههای مجازی و اینترنت خیلی راحتتر میتوانند کلاهبرداری کنند بدون اینکه شناخته شوند و ردپایی از خودشان بگذارند و میتوانند مبالغ بیشتری را کلاهبرداری کنند.
یا روسپی گری به وسیلۀ این شبکه ها انجام می شود. قدیم روسپیها افرادی بودند که کنار خیابان میایستادند منتظر مشتری بودند ، تا اینکه مثلا یک نفر بیاید او را سوار کند و ببرد. ولی حالا از طریق شبکههای مجازی خیلی راحتتر و بدون دردسرتر میتوانند این کار را انجام بدهند .کمااینکه الان روسپیگری از طریق اینترنت و شبکههای مجازی گسترش پیدا کرده است .
افرادی هم که به هر حال خلافکار هستند ، خیلی راحت تر می توانند کارشان را انجام بدهند . برای معتادان ، تهیه مواد از طریق شبکههای مجازی خیلی راحتتر و سریع تر شده است و افرادی که فروشنده مواد و قاچاقچی هستند ، خیلی راحتتر میتوانند از طریق شبکههای مجازی موادشان را به فروش برسانند.
اما سوال من این است کسانی که می خواهند ارتباط جنسی و ارتباط دوستی با جنس مخالف برقرار کنند که عده ای از آنها افراد تحصیل کرده هستند و عده ای ممکن است متاهل باشند،و لزوما همه خلافکار هم نیستند ، ولی برای برقراری ارتباط به فضاهای مجازی و شبکه های اجتماعی روی می آورند و از این طریق با جنس مخالف دوست می شوند. چرا این اتفاق زیاد دیده می شود ؟
تحصیلات بالا ، عاملی برای جلوگیری از برقراری روابط جنسی خلاف قانون و خیانت نیست. یعنی اینکه تحصیلات بالا عاملی برای جلوگیری از این مسئله نیست و اصولا هیچ رابطه مستقیمی با سطح تحصیلات ندارد. این مسئله ، تخلف قانونی است و هر کسی
میتواند مرتکب شود ، چه سطح تحصیلاتش پایین باشد چه بالا. مسئلۀ دیگر که برقراری این روابط در شبکه های مجازی خیلی راحتتر شده است .
فرض بفرمایید که فرد تحصیلکرده در سطح عالی اگر میخواست ارتباط جنسی خلاف قانون داشته باشد، خیلی مشکل داشت. چون این فرد سرشناس بود و نمیتوانست در خیابان راه بیفتد و دنبال برقراری رابطه باشد یا از طریق واقعی خیلی برایش سختتر بود ؛ چون همه این شخصیت را می شناختند. ولی الان با استفاده از این شبکههای مجازی خیلی راحتتر میتواند این کار را انجام بدهد ، بدون اینکه شناخته بشود و آن محدودیتها را داشته باشد. بنابراین شبکههای مجازی باعث شده است افرادی که تمایل به کارهای خلاف در هر زمینه ای دارند ، خیلی راحتتر و سریعتر و کاملتر بتوانند این کار را انجام دهند.
آقای دکتر ، این احساس به وجود آمده که جامعه فضا و جو جنسی پیدا کرده است ،یعنی اینکه تنوعطلبی جنسی زیاد شده است. مثلا بعضی آقایان می گویند همسر من مشکلی ندارد ،اما به دلیل تنوع طلبی به دنبال این کار می روند. یعنی اینکه مردی در کنار همسرش ، دوست دختر هم داشته باشد ، یا حتی خانم متاهلی ، دوست پسر داشته باشد ، ظاهرا دیگر مثل گذشته ضد ارزش به حساب نمی آید .
اگر بپذیریم که این مشکلات زیاد شده است که بعید هم نیست ، هر چند که آمار دقیقی نداریم ، باز هم علتهایش همان علتهایی که گفتیم . علتهای فردی و خانوادگی ، کمرنگ شدن مسایل مذهبی و گسترش رسانههای مجازی و شبکههای مجازی که اینها همه در واقع میتواند تسهیل کننده و افزایش دهنده این مسائل باشد. این گسترش روابط و تنوع طلبی جنسی هم علتهایش همان علتها است . میتواند علت فردی یا علت خانوادگی و تربیتی داشته باشد . کمرنگ شدن مسایل مذهبی و گسترش فضای مجازی و ارتباطی هم از علت ها هستند.
در بارۀ علت فردی باید بگویم فردی که تنوع طلب است ، اختلال اعتیاد جنسی دارد که ما در روانپزشکی با آن مواجه هستیم . اعتیاد جنسی به همین صورت است که فرد روابط جنسی مکرر با افراد مختلف دارد و اگر فردی که این بیماری را دارد ، روابط جنسی برقرار نکند دچار احساس ناراحتی، احساس اضطراب و احساس بیقراری میشود و برای اینکه این احساس اضطراب را در خود از بین ببرد اقدام به برقراری روابط جنسی مکرر میکند؛ مثل اعتیادی که در مورد مواد یا اعتیادهای دیگر است.
بنابراین یکی از علتهای میتواند این باشد و علتهای دیگر هم دخالت دارد ، علتهای خانوادگی، تربیتی، مسایل فرهنگی، کمرنگ شدن مسایل مذهبی و همه این چیزها که قبلاگفتیم.
اخیرا پدیده هایی مثل سکس خشن و …. رایج شده و انواع خاصی از سکس که الان بعضی آقایان از خانمهایشان درخواست دارند و خانمها واکنش منفی دارند و همینها از دلایلی است که در زندگی منجر به طلاق میشود، اصلا خود این پدیده ها چرا به وجود آمده است؟
بعضی افراد دچار بیماری هستند ، مثلا سادیسم یکی از این بیماریها است . سادیسم جنسی بیماری است که فرد به این صورت به ارضای جنسی میرسد که زوجش یا آن شریک جنسیاش را اذیت و آزار دهد. یعنی از طریق آزار و اذیت جنسی و شکنجه جسمی و جنسی در واقع ارتباط جنسی برقرار می کند و ارضای جنسی می شود و این یک نوع بیماری است.
بعضی از افراد ممکن است این بیماری را داشته باشند که این درخواست را از خانم خود دارند در گذشته هم این مسئله بوده است . ولی در گذشته کمتر شناخته شده بودو همسرانشان کمتر مراجعه میکردند .اما حالا این افراد بیشتر شناخته میشوند و همسرانشان برای مشاوره و درمان بیشتر مراجعه میکنند و این باعث می شود که بیشتر شناسایی شوند .از نظر اجتماعی هم برخی از افراد واقعا این بیماری را ندارند ، ولی از طریق رسانههای مجازی با این روش ها آشنا میشوند و تمایل پیدا میکنند که آن ها را آزمایش وتجربه کنند.
عامل قابل توجه دیگر هم آشنایی افراد با روش های برقراری روابط جنسی از طریق رسانههای مجازی و شبکههای اینترنتی است . با این روش ها آشنا و ترغیب می شوند آن ها را امتحان کنند و از همسرشان میخواهند که این شیوهها امتحان شود و ممکن هست همسرشان قبول نکند و بعد دچار مشکل میشوند.
یعنی در واقع منظور شما این است که شبکههای اجتماعی و فضای مجازی یا شبکههای ماهوارهای توانسته اند ذائقه سازی کنند ؟
قطعا همینطور است و تاثیر داشته اند. فرض کنید شما فیلمهایی را ببینید که مرتب در بارۀ یک غذای خاص تبلیغ میکند و در آن فیلم افراد با اشتهای زیاد آن غذا را میخورند و ظاهرا از آن غذا خیلی لذت میبرند.
این صحنه ها کاملا روی بیننده اثر میگذارد . بیننده دنبال آن غذا میرود و میخواهد آن را تهیه و مصرف کند. حتی شاید قبلا آن غذا را دوست نداشته و با ذائقه اش سازگار نبوده است و اگر کسی پیشنهاد می کرد ، آن را نمی پذیرفت .
ولی حالا با تبلیغاتی که در بارۀ آن غذا می شود ، علاقه به امتحان کردن به وجود می آید که آیا واقعا خوشمزه هست یا نه ؟ بعضی از ما میل و علاقه به آن غذا پیدا می کنیم و دوست داریمغذا را به دفعات استفاده کنیم.
این مسئله در رابطه با مسایل جنسی کاملا صادق است . وقتی یک شیوهی جنسی یا انحرافات جنسی را مکرر تماشا کنیم ، حتما روی میل و گرایش ما تأثیر میگذارد .
مقدار این تاثیر در افراد مختلف متفاوت است . ممکن روی افرادی تأثیر کمی بگذارد و روی افراد دیگر تاثیر زیادی بگذارد و به قول شما ذائقهسازی میکند . البته هر چقدر تماشای این فیلمها و مشاهدهی این صحنهها بیشتر باشد ، مسلما تاثیر آن هم بیشتر است.
بنابر این تنوعطلبی جنسی یک بیماری است؟
عرض کردم دو مسئله میتواند باشد. یکی به عنوان بیماری که ما تحت عنوان اعتیاد جنسی از آن نام میبریم . مثل بقیۀ اعتیادها و بقیۀ بیماریهایی که فرد بیمار است و نیاز به درمان دارد. دوم اینکه میتوانیم به عنوان ضعف اخلاقی در نظر بگیریم که عمدتاً به خاطر تاثیر رسانههای مجازی و فیلمهای پورنو و فیلمهای سکسی ایجاد می شود.
لطفا در بارۀ روش های درمان بیماری تنوع طلبی جنسی هم توضیح بدهید.
همیشه در مورد بیماریها و آسیبها چه چیزی گفته میشود ؟ کار مهمتر و مؤثرتر از درمان چیست ؟پیشگیری است. این نکته در مورد بیماریهای جنسی ، اختلالات روانی و آسیبهای اجتماعی کاملا صادق است . یعنی ما تا آنجایی که مقدور است باید پیشگیری کنیم تا این مشکل به وجود نیاید ، ولی وقتی پیش آمد درمانش سخت می شود.
چگونه می توان از بروز بیماری ها و اختلالات جنسی پیشگیری کرد ؟
پیشگیری بحث خیلی مفصلی است . درمورد همه علتها و احتمالات باید کارهای گسترده انجام شود. پیشگیری مهمترازدرمان است و برای بیمارپیشگیری سادهتر از درمان است .
به هر حال در مورد این نوع ازآسیبها هم پیشگیری خیلی مهمتر از درمان است . ولی وقتی ایجاد شد ،درمانش سختتر است . مهمترین مسئله دردرمان یک فرد این است که
در او انگیزۀ درمان شدن ایجاد شده باشد.
تا زمانی که خود فرد انگیزه برای بهبود و اصلاح نداشته باشد ، درمانی هم اتفاق نمیافتد. مثل همه بیماریها و مشکلات و آسیبهای دیگری که با آن ها روبرو می شویم.
بنابراین اولین قدم این است که در فرد باید انگیزۀ تغییر وجود داشته باشد که در این صورت درمان کار خیلی سختی نیست . ولی اگر این انگیزه وجود نداشته باشد ، کار بسیار سخت می شود. البته عامل انگیزه در موارد فردی باعث می شود که درمان به درستی انجام شود ولی درمان آسیبهای اجتماعی خیلی مشکلتر است.
یعنی می فرمایید در بارۀ اختلالات جنسی ، پیشگیری و درمان هردو مشکل هستند ؟
پیشگیری مشکل است ،ولی مهمتر است و باید انجام شود . اما شرط اول در درمان ، وجود انگیزۀ درمان شدن در فرد بیمار است.
در حال حاضر با پدیدۀ نسبتا نامتعارفی در جامعه روبرو هستیم که شاید قبلا به این شکل وجود نداشته است و آن علاقۀ جوانان به برقراری دوستی و رابطۀ جنسی با خانم های میانسال است. علت به وجود آمدن این مسئله چیست ؟
این مسئله نیاز به یک بررسی خیلی کامل دارد . من اطلاع ندارم که در این مورد چه بررسی هایی انجام شده است ، چون این اتفاق ، علتهای مختلفی میتواند داشته باشد . شاید یکی از مهمترین دلایل اش ،مسائل اقتصادی باشد که این را البته باید بررسی کرد .
باید بررسی شود که نقش مسائل اقتصادی در ازدواج مردان جوان با زنان میانسال چقدر است . مثلا تحقیق شود که خانم های طرف چنین ازدواج هایی در چه سطح اقتصادی قرار دارند . اگرسطح اقتصادی اغلب این خانمها پایین باشد فرضیه ما رد میشود.
ولی به نظر میرسد که این فرضیه وجود دارد و در واقع قابل اثبات است که وقتی مردان جوان با خانمهای مسنتر ازدواج میکنند ، اغلب این خانمها شرایط اقتصادی بالاتری دارند ؛ بنابراین میشود در نظر گرفت که شرایط اقتصادی به عنوان یک فرضیه ، مهم است.
علت دیگر مربوط به عوامل شخصیتی وروانی آن پسر جوان است . افرادی هستند که از نظر روانی وابستگی زیادی به مادرشان دارند . اینها در ازدواج به دنبال فردی میگردند که نقش مادر را برایشان ایفا کند و بالطبع خانمی که میانسال باشد و از خودشان بزرگتر باشد این نقش را بهتر میتواند ایفا کند .
این مسأله میتواند ناخودآگاه باشد و فرد اصلا متوجه نشود؛ ولی عملا دنبال ازدواج با زنی است که از خودش بزرگتر بوده و میتواند نقش مادرش را ایفا کند.
میتواند هم کاملا خودآگاه باشد، فرد میداند به خاطر وابستگی زیادی که به مادرش داشته است ، الان هم علاقه دارد با فردی که جایگزین مادرش باشد ازدواج کند. این علت هم قابل توجه است ، ولی به نظر میرسد که علل اقتصادی مهم تر است.
خیلی از این جوانها میگویند که خانمی که سنش بالاتر است ، او را بهتر می فهمد و دیگر اینکه محدودیت ندارد و توقع ازدواج ندارد ، یا اینکه فهمیدهتر است و راحتتر میشود رابطه روحی هم با او برقرار کرد . به نظر شما این موارد صحیح است ؟
ببینید در سوال قبل آن توضیحی که من دادم در رابطه با ازدواج مرد جوان با زن میانسال یا زن مسنتر از خودش بود.
ولی در مسئلۀ ارتباط جنسی مردان جوان با خانمهای میانسال، آن دو تا علتی که گفتم اینجا هم می تواند صدق کند . یعنی وابستگی روحی و عاطفی که مرد جوان به مادرش دارد ، منجر به برقرار شدن رابطه عاطفی و بعد جنسی با فردی بشود که جایگزین مادرش می شود. البته مسائل اقتصادی هم ممکن است نقش داشته باشد.
موضوع دیگری هم که شما اشاره کردید که رابطه با زن میانسال عواقب کمتری برای مرد جوان دارد و آن زن سکس را بهتر می داند و ازدواج نمی خواهد ،صرف این که خانم میانسال از نظر جنسی فعالتر است یا تجربه بیشتری دارد و رابطه جنسی بهتری برقرار می کند ، این فکر میکنم نقش کمتری داشته باشد . چون علاقه به روابط جنسی بیشتر سرشتی است و شاید سن در آن نقش زیادی نداشته باشد. افراد هم از نظر میل جنسی متفاوت هستند و این میل در آن ها می تواند کم ، متوسط یا زیاد باشد.
یکی دیگر از مسائلی که این روزها بیشتر شنیده می شود، مسئلۀ زنای با محارم است ، در این مورد شما چه نظری دارید؟
در مورد زنای با محارم من اطلاعی ندارم ، به هیچ وجه جایی نخوانده و نشنیدهام که وقوعش بیشتر شده باشدو نسبت به سابق در مراجعهکنندگان خودم من ندیدم که بخواهم نتیجه گیری کنم که زیاد شده است .
به هرحال این موضوع از قدیم وجود داشته و الان هم هست ، در واقع ما به این مسئله در روانشناسی سوء رفتار جنسی با محارم میگوییم که گاهی گزارش میشود . نمیتوان نتیجه گرفت که زیاد شده است ؛ البته می دانید که زنای با محارم و سوء رفتار جنسی با افراد درجه اول خانواده خیلی کم گزارش میشود وخیلی مخفیانه است و آن چیزی که ما میبینیم و آنهایی که خودشان مراجعه میکنند از مقدار واقعی حتما خیلی کمتر است . اما با توجه به اطلاعاتی که من دارم ، نمیتوانم نتیجه بگیرم که زیاد شده است.
آیا محدودیت می تواند علت ایجاد سوء رفتار جنسی یا زنای با محارم باشد ؟
نه معمولا زنای با محارم بیشتر علت روانی و شخصیتی دارد ؛ چون این مسئله در همه فرهنگها و مذاهب و در همه کشورها، قبح و زشتی زیادی دارد و وقتی که اتفاق میافتد احتمال اینکه بیماری روانی و اختلالات شخصیتی وجود داشته باشد خیلی زیاد است ، چه فردی که این کار را انجام میدهد و چه فردی که پذیرندۀ این کار است ، غالباً هر دو مشکلات اساسی دارند.
یکی دیگر از موارد مبتلابه ، مسئلۀ همجنس گرایی است . به نظر شما همجنس گرایی یک اختلال است یا نه و کلا چرا به وجود می آید ؟
مبحث همجنسگرایی و اختلال یا عدم اختلال بودن آن ، یک مبحث کاملا تخصصی و علمی است.
یعنی حالا اگر در جامعه اتفاق بیفتد ،به عنوان یک آسیب اجتماعی باید بررسی شود یا یک نوع بیماری است؟
اگر بخواهیم از نگاه تخصصی روانپزشکی بحث کنیم ، روانپزشکها و روانپزشکان در این زمینه دوگروه هستند. یک گروه می گوید این مسئله کاملا اختلال و بیماری است . عده دیگر معتقدند که هم جنس گرایی یک ترجیح جنسی است و اختلال و بیماری نیست.
هر کدام هم دلایل خودشان را در منابع روانپزشکی غربی دارند . یکی از مراجع مهم روانپزشکی و روانشناسی، انجمن روانپزشکی آمریکا است که هم جنس گرایی را از حوزه اختلالات خارج کردند و معتقدند که اختلال نیست .
در خود آن مجموعۀ انجمن روانپزشکی امریکا هم که این تصمیم را گرفتند ، دو گروه افراد بودند.افرادی که معتقد بودند هم جنس گرایی اختلال است و گروهی دیگر که معتقد بودند اختلال نیست. نهایتا رای گیری شده است و تعدادی که گفتند اختلال نیست با اختلاف کمی رایشان بیشتر بوده و با این رایگیری هم جنس گرایی را از طبقهبندی اختلالات روانپزشکی خارج کردند ؛
ولی کماکان افراد زیادی معتقدند جزو اختلالات روانپزشکی است و باید با این افراد به عنوان بیمار برخورد کرد.
در کشور ما هم تا آنجایی که من اطلاع دارم عمده صاحبنظران، روانپزشکان و روانشناسان معتقد هستند که این مسئله به عنوان یک بیماری باید در نظر گرفته شود، چه در مردان و چه در زنان.
در بارۀ دو جنسیتی ها نظرتان چیست ؟
دوجنسیتی دو معنی دارد ، یک معنی پزشکی و یک معنی عامیانه، معنی پزشکی این است که فرد از نظر جنسی ابهام دارد ، بعضی از خصوصیات زنانگی و بعضی از خصوصیات مردانگی را با هم دارد.
از نظر پزشکی، این موضوع عمدتا به علت بیماری و ژنتیکی از بدو تولدشان است . ولی از نظر عامه مردم به افرادی دوجنسیتی گفته میشود که ما در روانپزشکی به عنوان ملال جنسیتی از آن اسم میبریم . یا افرادی که از نظر فیزیولوژی و فیزیک جنسیت مشخص دارند ، مثلازن هستند یا مرد هستند ، ولی از نظر روانی خودشان را متعلق به جنس مقابل میدانند .
مثلا فرض بفرمایید که فردی از نظر جسمی زن است ، ولی ازنظر روانی خصوصیات مردانه دارد ،تمایلات مردگرایی دارد ، تمایل به رفتارهای مردانه دارد و خودش هم معتقد است من اشتباه زن شدهام . از نظر خصوصیات روانیام مرد هستم . این از نظر روانپزشکی به عنوان یک اختلال محسوب میشود و شیوههای درمانی مخصوص به خودش را دارد.
در حال حاضر نظری هم مطرح است مبنی بر این که محدودیتهایی که در جامعه وجود دارد ، مثل حجاب و یا بعضی از محدودیتهای دیگر و فشارهای دیگر باعث شده است که این نابسامانیهای مسایل جنسی و اخلاقی جنسی به وجود بیاید ، همان طور که هر فشاری میتواند نابسامانی ایجاد کند ، نظر شما چیست ؟
در مورد حجاب و محدودیت رابطه با نامحرم که در دین ما مطرح است ، دو دیدگاه کاملا متفاوت و متضاد وجود دارد. نظریه غالب در کشورهای غربی این است که این محدودیتها باعث میشود که افراد دچار بیماریها و عقدههای روانی، شخصیتی و جنسی شوند.
به این خاطر از چندین دهه قبل ، شاید هم از یکی دو قرن قبل محدودیت رابطه جنسی را برداشتند و معتقدند که رابطه جنسی نباید محدودیتی داشته باشد . البته آنها هم کاملا نامحدود نکردند ؛ مثلا در یکی از کشورهای غربی رابطه جنسی آزادانه با جنس مخالف را محدوده سنی قایل شدند و در بعضی از کشورهای محدوده سنی از سن 16 سالگی و در بعضی دیگر از کشورهای غربی از سن 18 سالگی ، یا 20 سالگی است و بعد از آن سن آزاد میدانند و معتقدند که نباید محدودیتی باشد .
ولی بعضی از کشورهای شرقی به خصوص در کشورهای مسلمان براساس اعتقادات مذهبی عقیده دارند که باید محدودیت وجود داشته باشد و معتقدند اگر این محدودیت وجود نداشته باشد ، فسادش از فوایدش خیلی بیشتر است و دلایلی هم عنوان میشود .کما اینکه در کشورهای غربی فساد جنسی خیلی بیشتر از کشورهای مسلمان است .
چه آماری وجود دارد که در کشورهای غربی قساد جنسی بیشتر است ؟
اگر یک معیار را بیماری ایدز در نظر بگیریم ، تعداد مبتلایان در کشورهای غربی خیلی بیشتر از کشورهای مسلمان است . مثلا در کشور ما آمار ایدز بیشتر به خاطر اعتیاد است تا رابطه جنسی، یا فرض بفرمایید اگر طلاق را در نظر بگیریم ، در کشورهای غربی طلاق بیشتر است.
یا خیانت به همسر که در کشورهای غربی خیلی بیشتر است . پس همه مشکلات جنسی ما ناشی از حجاب و محدودیتهای مذهبی نیست ، عوامل دیگری هم دخالت دارد ، از جمله مسایل اقتصادی ، مسایل شخصیتی، مسایل تربیتی و بالا رفتن سن ازدواج.
اگر سن ازدواج پایین باشد ، محدودیت رابطه با جنس مخالف قاعدتا نمیتواند خیلی مشکلساز باشد ، ولی وقتی سن ازدواج بالا میرود محدودیت ارتباط با جنس مخالف می تواند باعث اختلال شود . پس بالارفتن سن ازدواج در این زمینه مشکلاتی ایجاد می کند.
یکی از دلایل بالا رفتن سن ازدواج هم مسائل اقتصادی است ؟
بله وقتی فرد به خاطر محدودیتهای اقتصادی نمیتواند ازدواج کند، جامعه بیشتر دچار نابسامانی می شود.
اما خیلی ها معتقدند که ازدواج در سن پایین هم خودش عاملی است که مشکل به وجود می آورد بخصوص برای آقایان ؟
ما اگر از نظر مذهبی بحث کنیم ، در دین بیان شده است که زن باید حجاب داشته باشد و رابطه با نامحرم حرام است و نباید وجود داشته باشد . از طرف دیگر هم گفته می شود ازدواج را باید تسهیل کرد . از نظر اقتصادی همه افراد باید در رفاه باشند و خانوادهها باید پایبند باشند و وفادار باشند و مسایل اخلاقی و تربیتی را رعایت کنند.
یک موضوع مهم این است که همه افراد باید شغل و منبع درآمد داشته باشند. در واقع وقتی از مذهب صحبت میکنیم ، مذهب همه این ها را با هم در نظر می گیرد. ما نمیتوانیم بگوییم که مذهب می گوید حجاب داشته باشید و از طرف دیگر مسایل دیگر مذهبی رعایت نشود و انتظار هم داشته باشیم که فساد کمتر شده و بعد به اشتباه فساد را ارتباط بدهیم با محدودیتهایی که در مذهب است.
سوال این بود که بعضیها ازدواج در سن کم، مخصوصا در مورد آقایان را مشکلساز میدانند چون میگویند وقتی سن آقایان بالاتر میرود ، سلیقههایشان هم تغییر میکند ،علی الخصوص در قشر مذهبی که در سنین پایین ازدواج میکنند و بعد وقتی که سنشان بالا میرود فکر میکنند که این خانم ، همسر ایدهال آنها نیست . بعد در حالت شرعیاش ازدواج موقت میکنند و به دنبال تنوع طلبی جنسی می روند.
از نظر مذهبی توصیه میشود که ازدواج در سن پایین اتفاق بیفتد ، ولی این تنها شرط و مسئله نیست که تحت هر شرایطی انجام شود و به مسایل دیگر هم باید توجه کرد. مثلا فرد به بلوغ جسمی رسیده باشد . توصیه نمی شود دختر و پسر قبل از اینکه به بلوغ جسمی رسیده باشند ، ازدواج کنند. و البته این تنها مسئله نیست .
یکی از مسایلی که خیلی مهم است ، بلوغ عاطفی دختر و پسری است که میخواهند ازدواج کنند. موضوع دیگر بلوغ عقلانی است .یعنی باید بلوغ عقلانی هم ایجاد شده باشد . ما نمیتوانیم دختر و پسری که صرفا از نظر جسمی به بلوغ رسیدهاند ، ولی از نظر درک و منطق وعقل بلوغ کافی ندارند را برای ازدواج با یکدیگر مناسب بدانیم.
مسئلۀ دیگر بلوغ اقتصادی است .مثلا پسری که میخواهد ازدواج کند،حتما باید توان اقتصادی داشته باشد و از نظر اجتماعی هم باید به توانی رسیده باشد که بتواند وارد زندگی زناشویی و ازدواج شود.
همه این ها شرطهای ازدواج است و باید این شرایط آماده باشد تا پسری در سن پایین ازدواج کند . روانشناسان در مجموع با در نظر گرفتن تمام شرایط ، سن مناسبی را برای ازدواج در نظر گرفته و پیشنهاد دادهاند . البته نه اینکه قانون کلی باشد ، اما گفته اند که این سن مناسب تر است.
از نظر روانشناسان در کشور ما ، سن مناسب ازدواج برای دخترها 20 تا 24 سالگی و برای پسرها 24 تا 28 سالگی است . البته تاکید می کنم این بدان معنا نیست که فقط این سنهایی که گفتیم حتما برای ازدواج مناسب هستند و هر کس در این سن نیست نمیتواند ازدواج مناسبی داشته باشد.
شاید یک پسر 20 ساله هم بتواند ازدواج مناسبی داشته باشد، ولی به طور میانگین ، برای دخترها 20 تا 24 سالگی و برای پسرها 24 تا 28 سالگی سن مناسبی است.
به عنوان روانپزشکی که در مشاغل دولتی هم بوده اید و طبیعتا ، اشراف بیشتری بر مشکلات اجتماعی دارید ، برای پیشگیری از مشکلات جنسی چه پیشنهاداتی دارید ؟
گروهی از راه های پیشگیری فردی و خانوادگی است و دسته ای دیگر از آن ها جنبۀ اجتماعی دارد. مثلا ممکن است
بعضی افراد بیماری هایی داشته باشند که منجر به اختلالات و مشکلات جنسی می شود ، این ها باید زودتر شناسایی و درمان شوند. این یک موضوع سهل و ممتنع است. اگر فرد، بیماری خود را نشناسند و یا نداند که بیمار است و مراجعه نکند، کار سخت می شود و از طرفی سهل است ، چون بسیاری از این بیمار یها درمان می شود.
مسئلۀ دیگر مسایل خانوادگی و تربیتی است که هرچقدر خانوادهها خودشان رفتارهای مناسب داشته باشند ، بالطبع فرزندانشان هم مشکلات کمتر داشته و دچار آسیب های کمتری می شوند. موضوع عمده رفتار خود والدین است، گفتار والدین تاثیرش خیلی کم است که مثلا بخواهند بچههایشان را نصیحت کنند که این کار را بکن و این کار را نکن.
رفتار والدین بیشترین تاثیر تربیتی را دارد . اگر ما میخواهیم در هر زمینهای فرزندانمان آینده بهتری داشته باشند و بهتر رفتار کنند شرط اولش این است که خودمان رفتارمناسب داشته باشیم ، این نکته در بارۀ روابط جنسی هم صدق می کند.
اگر پدری خودش روابط جنسی خارج از خانواده دارد ، مسلما نمیتواند به فرزندش نصیحت کرده و او را از این کار منع کند. درست مثل پدری که سیگار می کشد یا معتاد است.بنابراین خود پدر و مادر در درجه اول باید عامل و عمل کننده به مسائل اخلاقی باشند و بعد نصیحت کنند.
اما نکته در این جاست که خود این پدر و مادرها آموزش خاصی ندیده و در خیلی موارد اطلاع کافی ندارند.
درست است. مسئلۀ بعدی آموزشهای لازم است . عمده آموزشی که در کشورماانجام میشود، یکی در مدارس است . در مدارس می توان به خانواده ها و دانش آموزان آموزش داد. اما در مورد دانش آموزان این آموزش باید متناسب با سن آن ها باشد ، چون در هر سنی نمی توان هر آموزشی را ارائه داد.
مثلا گفته میشود در ارتباط با سلامت جنسی باید آموزش از سن کودکی شروع شود ، معنیاش این نیست که مثلا فرض بفرمایید یک کودک را آموزش جنسی بدهیم . باید مسایل ایمنی جنسی با توجه به سن کودک از همان ابتدا آموزش داده شود و هر چقدر بزرگتر می شود ، آموزش ها متناسب با سن تغییر کند.
بعد از مدرسه ، آموزش از طریق رسانه های گروهی مهم است.رسانه ها مثل همه موارد میتوانند نقش مثبت و منفی داشته باشند ، که هم نقش مثبت و هم نقش منفی می تواند برجسته باشد. این جا موضوعی که مطرح می شود، سواد رسانهای است.
ما به شدت در معرض اطلاعات متفاوت و درست و نادرست هستیم. نقش رسانه ها در زندگی ما بسیار بارز است و اگر سواد رسانهای ما پایین باشد، به احتمال زیاد، خیلی زود تحت تاثیر جنبههای منفی رسانهای قرار میگیریم.
ولی اگرسواد رسانهای ماکافی و خوب باشد، کمتر تحت تاثیر جنبههای منفی و بیشتر تحت تاثیر جنبههای مثبت رسانهای قرار میگیریم. پس باید سواد رسانهای کافی باید داشته باشیم که اینها میتواند از مدرسه و خانواده شروع شود و انجام شود .
بنابراین آموزش که شما اشاره کردید و نقش مهمی دارد، باید توسط مدرسه ها، و رسانه های گروهی انجام شود و نقش مهمی در پیشگیری از آسیب های اجتماعی دارد. باید آموزشهای کافی وجود داشته باشد برای پیشگیری از آسیبهای اجتماعی، آموزش در سطح خانواده در سطح مدرسه در سطح جامعه و رسانهای که باز خود این را هم میتوانیم از جنبه رسانهای به سامان برسانیم .
یکی از مشکلات جامعه ما وجود قشر نسبتا زیادی از خانم های بیوه است و بخصوص بیوه های جوان که شاید 16 یا 17 سال داشته باشند. آیا لازم است که به این خانم ها آموزش خاصی داده شود و حمایت هایی انجام شود که آسیب پذیری شان کمتر شود ؟
طلاق یک آسیب اجتماعی و در عین حال روانی است. قابل پیشبینی است که افرادی که طلاق میگیرند از نظر روانشناختی دچار مشکلات عمدهای میشوند، افسردگی، اضطراب، احساس سرخوردگی و کاهش اطمینان به نفس از جمله مشکلاتی هست که به وجود می آید. زنان بیوه ممکن است دچار مشکلات اقتصادی شوند و تمکن مالی نداشته باشند. از نظر اجتماعی هم دچار مشکل می شوند . غالبا ممکن است خیلی از آنها پدر و مادرشان فوت کرده باشند و جایی برای برگشت نداشته باشند.
خیلی از آنها با اینکه پدرو مادر هم دارند راضی نیستند نزد خانواده برگردند و می خواهند تنها زندگی کنند . این تنهایی آنها را در معرض آسیبهای اجتماعی قرار میدهد. بعضیها ممکن است کار مناسب نداشته باشند یا به خاطر طلاقشان شغلشان را از دست بدهند و این باز هم آسیبهایی را برایشان به وجود میآورد و بعد اینکه از نظر جنسی و تهاجم توسط جنس مخالف در معرض خطر قرار میگیرند .
به هر حال بعضی از مردها ممکن است در مواجه با زن بیوه یا مطلقهای حساس میشوند یا به آنها آسیب برسانند و بخواهند رابطۀ جنسی برقرار کنند و مشکلاتی برای آن خانم ایجاد کنند و این مشکلات ممکن است برای فرد مطلقه اتفاق بیفتد.
بنابراین وظیفه سیستمهای حمایتی خانوادگی و اجتماعی این است که زنان بیوه یا مطلقه را حتما مورد حمایت قرار بدهند تا مشکلاتشان کمتر بشود.
میشود توضیح بیشتری در بارۀ سیستم های حمایت از زنان بیوه بدهید ؟
این زنان باید شغل مناسب داشته باشند و از نظر مسکن و مسائل اقتصادی تامین بوده و در شرایطی باشند که مشکلی پیدا نکنند.
در واقع فعلا سیستم های حمایتی از زنان سرپرست خانوار یا خودسرپرست ضعیف است و حمایت خاصی انجام نمی شود ، بخصوص اگر این خانم ها فرزند هم داشته باشند که مشکل بیشتر می شود.
نسبت به گذشته خوشبختانه این حمایتها بیشتر شده است . ولی این طور هم نیست که بگوییم کافی است و همه تحت پوشش هستند .
خوب سازمان بهزیستی و وزارت کار (تامین اجتماعی) بودجهها و اعتباراتی دارند که زنان سرپرست خانواده را تحت پوشش قرار میدهد و سال به سال هم خدمات گسترده تر میشود . ولی از آن طرف هم میدانید کهاین اقدامات کافی نیست و همه را تحت پوشش قرار نمی دهد و یا همانهایی که تحت پوشش هستند برایشان هم کافی نیست که امیدوارم بیشتر شود.
آقای دکتر در کشوری مثل فرانسه قانونی وجود دارد که اگر خانمی از همسرش جدا شود، و کار دولتی داشته باشد ، حقوق او را بیشتر می کنند تا بتواند فرزندانش را بزرگ کند. ولی ما این قوانین را نداریم.
بله ، اینجا قانونی نداریم که اگر خانمی بیوه یا مطلقه شود ، حقوق او را بیشتر کنند . با اضافه کردن حقوق این خانم ها ، خیلی از آسیب های اجتماعی کم می شود.
بعضی هم می گویند دادن این امتیازات ممکن است زنان را تشویق به طلاق کند.
این طور نیست که بگوییم زیاد کردن حقوق زنان مطلقه و بچه دار ، زنان دیگر را تشویق به طلاق می کند.
از آن طرف هم ما تمام کارهایی که لازم است انجام می دهیم و تلاش می کنیم که طلاق کمتر اتفاق بیفتد . ولی وقتی طلاق اتفاق افتاد و خانمی بیوه شد ،باید حمایتهای لازم از او بشود.
در انتها اگر صحبتی دارید بفرمایید.
بحث آسیبهای اجتماعی مبحث خیلی پیچیدهای است و معمولا دلایل متعددی در بروز این آسیب ها دخالت دارند. آسیب ها را باید به شکل یک مجموعه در نظر بگیریم و علت ها هم باید با هم بررسی شود ، یعنی مجموعه علت ها را ببینیم و همه جوانب را بررسی کنیم تا بهترین نتیجه به دست آید.