عجب سوزی میوزد از شمال به جنوب این شهر درندشت. هنوز تا میدان بهمن باید کلی پیاده گز کند.تنهایش گذاشتهاند. روزی قهرمان شنا بوده و به قول خود یک گونی کاپ و مدال دارد و اکنون سهمش از زندگی کنج گرمخانه بیکسیهاست.
شب شد. نوک کوهها را که نگاه میکند نگاهش روی انبوه برفهایی که از فرط تلنبار شدن به رنگ لاجورد در آمدهاند. لیز میخورد روی شهر سربی بزرگ.
بیرمق و بیانگیزه بار تنش را به مقصد میدان بهمن حمل میکند. این کفشها فقط ۳ دست چرخیده تا به رسول رسیده خدا رو شکر که اندازه است صاحبان قبلیاش پاگنده بودهاند.
عجب سوزی میوزد از شمال به جنوب این شهر درندشت. باید وضع هوا را از ما بپرسند تا آن اخبارگوهای شسته و رفته که خبر از سرمای مکرر میدهند.
رسول پالتوی مندرسی که به تن دارد را دور خود میپیچد. پالتویی که تار و پودش در حال از هم گیسختن است.
رسول «ها» که کرد بخار دهانش روی هوا شکل قندیل شد.داشت خوابش میگرفت. دیگر این روزها از جوی گردی هم چیزی عایدمان نمیشود مثل اینکه موشهای تهران دیگر اجازه نمی دهند کسی در حریماش وارد شود.
چقدر یک لیوان چای داغ مزه میدهد. رسول به جای چای خونابه سرفه دردناک سینه اش را میبلعد. هنوز تا میدان بهمن باید کلی راه را پیاده گز کند.
رسول زیر آواز میزند اما حفره دهان کم دندانش صدای نخراشیدهای میسازد که از کشیده شدن اره آهن بر سطح زبر اشیا بد آهنگ تر است.
دلش هوای تزریق مواد کرده است. یادش آمد آن زمان که جوان بود و رعنا یک بار در کوتی از برف پنجاه متر را لیز خورده و شرط را برد و بعد کلیههایش تعطیل و زد به مواد تا درد شرط بندی از یادش برود.
وقت “درد” به زمین و زمان بد و بیراه میگفت که تنهایش گذاشته اند. انعکاس شکسته تصویر خود را تا ساعتی بعد در صورت و نفس ۲۰۰ بی خانمان دیگر میبیند که هر شب در گرمخانه دور هم جمع میشوند.
سمفونی حسرت در گرمخانه میپیچد کاش گرمای خانواده را هوس اعتیاد دود نمیکرد… کاش به زندگی پشت و پا نمیزدم….کاش….
تاجر ورشکسته هستم/ خانوادهام نمیدانند در گرمخانه زندگی میکنم
وارد گرمخانه شدیم غذا امشب خورشت قیمه است.پیرمردی که سالها مکان زندگیاش گرمخانه است میگوید: تاجر بودم، ورشکسته شدم و خانوادهام مرا طرد کردند.
وی با لذت غذا را میخورد میگوید: خدا رو شکر؛ سه فرزند دارم یکی از آنها فوقلیسانس شیمی دارد و دوتای دیگر دبیر هستند.
این پیرمرد ۸۵ ساله ادامه میدهد بچههایم نمیدانند که من در گرمخانه هستم آنها در شهرستان زندگی میکنند.
زندگیشان را به باد دادم/ کسی سراغی از من نمیگیرد
این پیرمرد میگوید همسرش در دانشگاه شیراز تحصیل کرده و در حال حاضر نیز بازنشسته است و وضعیت مالی خوبی دارد.
این مرد میگوید که تمام زندگی خانوادهام را به باد دادهام شاید دیگر آنها من را نبخشند. من در گوشهای از این شهر تنها و بیکس زندگی میکنم و آنها هم سراغی از من نمیگیرند.
دوستان میلیاردم ماهی ۵۰ هزار تومان به من کمک میکنند
این پیرمرد معتقد است که دوستان میلیاردی دارند که حداقل ماهی ۵۰ هزار تومان به حسابش واریز میکند؛ خدا را شکر میکند و میگوید با همین پول گذران زندگی میکنم.
وی میگوید تاکنون حتی یک نخ سیگار هم نکشیدهام و از وضعیت گرمخانه راضی هستم. روزها در پارک شطرنج بازی میکنم و شبها در گرمخانه میخوابم.
معتاد و ۲ زنه است/ فرزندانش آواره خیابان
معتاد و ۲ زنه است، سه فرزندش آواره خیابانها هستند، شهرستانی است و میگوید که خانوادهای از هم پاچیده دارد.
وی میگوید از زن اولم دو فرزند دارم و از دومی یک بچه دارم.هر دو همسرم به یکباره از من جدا شده و دوباره ازدواج کردند.
میگوید که روزها در قهوهخانه دستفروشی میکند و شبهای سرد را در گرمخانه میگذارند.
خودش معتقد است که مواد را ترک کرده اما ظاهرش چیز دیگری میگوید به شدت بدخلق است و میگوید: اگر شب دیر بیام جا به سختی پیدا میکنم.
این مرد ۶۰ ساله میگوید میخواهم عبرت دیگران باشم چرا که در این سن و سال هیچ چیز ندارم؛ همه رهایم کردند و جای برای زندگی ندارم.
این مرد میانسال تنها دلخوشیش دیدن دوستانش در گرمخانه است.
مجبورم کنار بیام/ جای برای خواب ندارم
رضا یکی دیگر ازبیخانمانها میگوید که خیلی مواقع با کارتنخوابهای دیگر درگیر میشوم اما مجبوریم کنار بیایم چرا که جای برای استراحت ندارم.
سیگار میکشم، قرص آرامبخش میخورم اینها را دوست ندارم اما میخورم. زبان شیرین ندارم دیگران دوستم ندارند؛ ۵۷ سال دارم اما انگار ۷۰ سال از عمرم گذشته است. همسرانم من را ترک کرده و بچههایم نمیخواهند مرا ببینند.
زیر گریه میزند و میگوید که زندگیشان را به باد دادم آنها نیز حوصله نکردند و مرا تنها گذاشتند خیلی به سراغشان رفتهام ولی مرا نپذیرفتند.
تمام صورتش در آتش سوخت/ سنگکوب کرد و مرد
وی درباره مرگ یکی از دوستان معتادش میگوید: هوا خیلی سرد بود، آتش روشن کردیم و مواد مصرف کردیم؛ گرممان شد، دوستم خوابش برد و به یکباره با صورت به روی آتش افتاد.
وی ادامه میدهد: تمام صورتش سوخت اما باز هم تا صبح در کنار خیابان ماندیم و وقتی صبح بیدار شدم، دیدم که دوستم سنگکوب کرده و جان خود را از دست داده است.
این کارتنخواب میگوید باز این گرمخانهها بهتر از گوشه خیابان است. لااقل از سرما تا صبح نمیلرزیم.
مثل آهن ربا به گرمخانهها چسبیدهام/ بهتر از مسافرخانه است
مثل آهن ربا با این گرمخانهها چسبیدهام، روزنامه میخوانم، امکاناتش از مسافرخانههای میدان راهآهن بیشتر است. اینها را رضا یکی دیگر از کارتنخوابها میگوید: به هر حال روزگار را میگذرانم هر چند خوب نیست ولی میگذرد.
این مردم میانسال میگوید که معتاد بوده و در حال حاضر ترک کرده است، تمام مدارک شناساییام را بابت مواد دادهام و حالا هیچ مدرک شناسایی ندارم و نمیتوانم جایی کار پیدا کنم.
خیابانها را بالا و پایین میکنم/ شاید پولی کف دستم بگذارند
همه اعضای خانوادهام مردهاند، روزها خیابانها را بالا و پایین میکنم شاید کسی پیدا شود و پولی کف دستم بگذارد.
وی میگوید که قبلاً جای کار میکرده اما چون مدرک شناسایی نداشته بیرونش کردند.
پدرم ۳ زنه بود/ نمیگویم چرا اینجا هستم
۸ماه است که در گرمخانهام؛ نمیخواهم بگویم چرا به اینجا آمدهام. تنها زندگی میکنم خواهر و برادر ندارم. پدرم سه همسر اختیار کرد اینها صحبتهای یکی دیگر از کارتنخوابهاست.
وی ادامه میدهد: وقتی مادرم مرد فهمیدم که پدرم تمام زندگیش را به نام دو زن دیگرش کرده و آنها نیز چیزی به من ندادند.
یک گونی کاپ و مدال دارم/ برخی مواقع سخنرانی میکنم
از زنم جدا شدم؛ نمیخواهم دلیلش را بگویم. ۶۰ ساله هستم و قهرمان شنا، میخواهید بروید سوابقم را استخراج کنید.
وی ادامه میدهد: یک گونی کاپ و مدال دارم؛ سرخورده شدم صبحها در پارک به پیرمردها ورزش آموزش میدهم و بعضی روزها نیز برای افراد در بهزیستی سخنرانی میکنم.
پزشکی میخواندم/ از دانشگاه اخراج شد
این مرد می گوید که سال دوم رشته پزشکی بودم که از دانشگاه اخراجم کردم صادقانه بگویم تمام زندگیم را از دست دادم.
یکی دیگر از کارتنخوابها میگوید که صبحها باید گرمخانه را ترک کنیم اما روزهایی که هوا سردتر است اجازه میدهند چند ساعت بیشتر بمانیم.
وی میگوید که پدر و مادرم از هم جدا شدهاند؛ مادرم ازدواج کرد و پدرم زن گرفت. من هم آواره شدم. مددکاران با خانوادهام تماس گرفتند قرار است دوباره به خانه برگردم. بعد از جداشدن پدر و مادرم چند سالی پیش مادربزرگم زندگی کردم مادربزرگم مرد و از سال ۸۲ در خیابانها زندگی میکنم.
در چند فیلم سیاهی لشکر بودم/کار پیدا کردهام
گوشه به گوشه شهر را میشناسم و در هر جایی که میتوانستم شبی را به صبح برسانم خوابیدهام؛ چند روزی است در بارفروشی مشغول به کار شدهام خدا را شکر روزی ۱۷ هزار تومان حقوق میگیرم.
حسین میگوید در چند فیلم سیاهی لشکر بودم و روزی ۴ هزار تومان هم گرفتهام.
پول ندارم خانه اجاره کنم/خانوادهام جایشان را عوض کردهاند تا من پیدایشان نکنم
کارتنخواب دیگری که۶۰ سال سن دارد میگوید که به دلیل اختلافات خانوادگی از همسرش جدا شده و ۳ سال و ۷ ماه است که اعتیادش را هم ترک کرده است.
وی در ادامه میگوید که پول ندارم خانهای اجاره کنم و گرنه خانوادهام را دور هم جمع میکردم.
وی داستان زندگیش را تعریف میکند و میگوید که سه فرزند دارد و به خاطر اعتیاد، همسرم طلاق گرفت.
وی در ادامه میگوید که دلم برای خانوادهام خیلی تنگ شده جایشان را عوض کردهاند تا من پیدایشان نکنم. یکی از دخترانم کامپیوتر خوانده و دیگری حقوق هیچ کس حاضر نیست جای آنها را به من نشان دهند.
وی در ادامه میگوید: در یک شرکت سرایدارم و ۴۰۰ هزار تومان حقوق میگیرد؛ اما با همین حقوق فقط میتوانتم ناهار بخورم و کرایه ماشین بدهم.
وی دو دستش را روی صورتش میگذارد و میگوید که به شدت سیگار میکشم؛ اعصاب خردی دارم و زندگیم به سختی میگذرد.
اعتیاد ندارم اما شپش دارم
۵۷ سال سن دارد، خطاطی و نقاشی روی برگ میکند این کارتنخواب معتقد است که شپش دارد اما اعتیاد ندارد.
این بیخانمان با بیان اینکه زن و دو فرزند دارد، ادامه میدهد: دخترانم تحصیلکردهاند از آنها خبری ندارم.
وی اضافه میکند صفهای سرویسهای بهداشتی در گرمخانه طولانی است یک حمام است و این همه آدم.
نقاشی روی برگ و فروش ۱۰ هزار تومانی آثار
این کارتنخواب روی برگ خطاطی میکند و هر اثرش را ۱۰ هزار تومان میفروشد. در حال کار است، میگوید: این را برای خواهرزاده یکی از کارتنخوابها انجام میدهم چون پولی ندارد مجانی برایش این کار را انجام میدهم.
وی میگوید اگر جایی به من بدهند میتوانم با همین هنری که دارم و نصف هزینه همین گرمخانه را بپردازم.
در ایام پیک زمین را فرش میکنیم و افراد میخوابند
هنگامی که هوا سرد میشود میزان مراجعات به گرمخانههای تهران زیاد میشود، یکی از مددکارن گرمخانه به خبرنگار فارس میگوید: بیشتر کارتنخوابها خود معرف هستند. افراد پذیرش و بعد تست پزشکی میشوند.
وی در ادامه میگوید به این افراد شام و صبحانه میدهیم و صبحها باید این مکان را ترک کنند.
وی با بیان اینکه ظرفیت گرمخانه بهمن با ۱۲۰ نفر ظرفیت است، گفت: در ایام پیک زمین را نیز فرش میکنند تا محل استراحت بقیه کارتنخوابها باشد.
شهرداری فقط کارتنخوابها را جمع میکند/ بهزیستی باید ساماندهی کند
شهرداری تهران هر ساله اقدام به جمعاوری کارتنخواب و افراد بی سرپناه میکند و باید بهزیستی نیز این افراد را ساماندهی کند که متاسفانه سالهاست بین مسئولان هماهنگی ایجاد نشده و این مشکل همچنان به قوت خودش باقی است.
محمد هادی ایازی معاون اجتماعی شهرداری تهران با تأکید بر این موضوع که شهرداری وظیفه جمعآوری کارتنخوابها را دارد، گفت: وظیفه ساماندهی این افراد با بهزیستی است.
وی میگوید: با آغاز فصل سرما هر ساله بر شمار خودروهای گشت سازمان رفاه و خدمات اجتماعی شهر تهران اضافه میشود.
معاون اجتماعی شهرداری تهران اضافه میکند: تیمهای ویژه رسیدگی به آسیبهای اجتماعی نیز در سطح شهرداریهای مناطق استقرار یافته و به آسیبهایی که متوجه کارتنخوابها و متکدیان است، رسیدگی میکنند.
ایازی با اشاره به راهاندازی گرمخانه موقت در سطح مناطقی که بیشتر با پدیده کارتنخوابی مواجه است میگوید: این ظرفیت با توجه به تشدید پدیده کارتنخوابی در فصل سرما ایجاد میشود تا علاوه بر گرمخانههای اصلی سطح شهر، در صورت لزوم مورد استفاده قرار گیرد.
ایذر و هپایت یار بسیاری از کارتنخوابهای پایتخت
برخی از کارتنخوابها افرادی هستند که در اثر شکستهای عاطفی یا ابتلا به بیماری روانی، به پایینترین سطح هرم اجتماعی سقوط کرده و به دوره گردی، خیابان گردی و کارتن خوابی روی آورده اند.
فربد فدایی روانپزشک و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی در باره پدیده کارتنخوابی میگوید: آنچه تحت عنوان پدیده کارتنخوابی در کشور، از آن نام برده میشود چیزی نیست جز پدیده گستردهتری که پیش از این تحت عنوان افرادی بیخانمان یا ولگرد در سراسر جهان شناخته شده و در ابعاد مختلف پزشکی، جامعه شناختی و قانونی قابل بررسی است.
وی ادامه میدهد: از بعد قانونی افراد بیخانمان به کسانی اطلاق میشوند که به علت شرایط ویژه جسمی یا روانی یا اجتماعی، جایگاه و مسکن ثابت، درآمد و شغل مناسب ندارند حتی از حمایتهای اجتماعی و حمایت های خانواده نیز برخوردار نیستند.
وی اضافه میکند:اگرچه تعدادی از کارتن خوابها را مطرودان جامعه چون معتادانی تشکیل میدهند که به بیماریهای عفونی چون ایدز و هپاتیت مبتلا هستند ولی این نکته به خودی خود نمیتواند دلیل موجهی برای بیرون راندن این طیف از زندگی عمومی شهروندی باشد.
به گزارش فارس، پناه دادن به کارتن خوابها برای نجات جانشان اتفاق خوبی است اما مسئولان باید برای ساماندهی این افراد اقدامات کلیدی انجام دهند. ولی تاکنون دستگاههای متولی در این زمینه اقدامات اساسی انجام ندادهاند و داستان این افراد با هر بار سرمای هوا باز خوانی میشود.