یک روز وسط خیابان دراز به دراز افتاده است و پاچه شلوارش را بالا زده تا رهگذران، زخم چرکیاش را ببینند و دل آنها به رحم بیاید؛ یک روز مردی خوشپوش است که کیف پولش را جا گذاشته و در راه مانده است.
یک روز زن بیسرپناهی است که اگر کمکش نکنید معلوم نیست عاقبتش چه میشود؛ یک روز طفلکی است با زیر چشمهای گود افتاده که هر جا میروید پی شما میآید و قسم تان میدهد یک تکه از بنجلهایش را بخرید تا شما، نخریده، پولی کف دستش بگذارید.
یک روز آبرومندی است شهرستانی همراه اهل و عیال که پشت در داروخانهای سر کج کرده و میگوید از شهرستان آمدهاند و پول دارو کم آوردهاند و…. آنها خوب میدانند چطور مسختان کنند تا انگشتهای شما توی جیبها بگردد و هر چه دارید، بیرون بیاورید.
حالا تصور کنید یک روز صبح از خانه بیرون بزنید و همه آنها ـ از خوشپوشهایشان گرفته تا خیابانخوابهای ژولیدهشانـ ناگهان ناپدید شده باشند.
میگویید رویاست؟ اما شهر بیگدا، رویا نیست؛ این را سیدحسن موسوی چلک رییس انجمن مددکاران ایران میگوید که معتقد است برای رسیدن به این هدف، باید نظام تامین اجتماعیمان را اصلاح کنیم و روشهای کهنه را کنار بگذاریم.
درست است که در حال حاضر متکدیها برحسب بزهی که مرتکب میشوند یا به سامانسراهای ویژه منتقل میشوند یا به زندان، اما به نظر میرسد این اقدامات، بازدارنده نیست شاید به این دلیل که آنها پس از دستگیری چه به سامانسرا بروند و چه به زندان، به هر حال به هدفشان که ارتزاق بدون کار مفید است، میرسند.
چرخه جمعآوری متکدیان ناقص است. آنها ضربتی نیامدهاند که ضربتی بروند. تکدیگری، معلول عواملی در فرهنگ اجتماع و اقتصاد و … است و تا زمانی که این عوامل حل نشود نمیتوانیم با اجرای طرحهای ضربتی تکدیگری را از بین ببریم. متاسفانه در کشور ما، بیشتر متکدیان، واقعا نیازمند هستند و گروهی از آنها در انتخاب میان بد و بدتر، تکدیگری را برگزیدهاند.فکر میکنید با اجرای این نوع طرحها چه اتفاقی میافتد ؟ فقط شکل تکدیگری تغییر میکند.
ما خیابانها را برای آنها ناامن میکنیم و آنها روشهای جدیدی برای تکدیگری ابداع میکنند؛ مثلا سر و وضعشان را محترمانه میکنند تا کسی نتواند به بهانه ظاهرشان دستگیرشان کند؛ در خانهها را میزنند تا دیگر خودروهای جمعآوری متکدیان به خاطر خیابان خوابی جمعشان نکنند؛ برای تکدیگریشان هزار و یک دلیل میتراشند تا مردم باور کنند که گدا نیستند، بلکه آدمهایی آبرومند هستند که در شرایطی پیشبینی نشده گیر افتادهاند.
حتی مدتی است گدایی اینترنتی هم مد شده است یعنی کسی در اینترنت مشکل مالیاش را مطرح میکند و با تحریک احساسات مردم از آنها پول میخواهد.
منظورم این است که برخورد با متکدیان فقط کار شهرداری نیست. براساس قانون، سازمانهای زیادی برای ساماندهی متکدیان مسئول هستند اما آنها وظایفشان را در قبال متکدیان انجام نمیدهند.
شرایط اجتماعی و اقتصادی نامساعدی را که باعث روی آوردن برخی افراد به تکدیگری میشود درک میکنم اما منظورتان را از عوامل فرهنگی دخیل در این زمینه متوجه نمیشوم.
شما هم شنیدهاید که تبریز شهر بیگداست؟ دلیلش این است که مردم یاد گرفتهاند به هیچ متکدی در خیابان کمک نکنند چون بازاریهای مذهبی تبریز، موسسهای برای کمک به مستمندان دایر کردهاند و نیازمندان به جای گدایی به این مرکز مراجعه میکنند و مردم هم کمکهایشان را به آنها میدهند.
از این بحث میخواهم به نتیجه برسم که متکدیها به خیابانها بازمیگردند چون میدانند که بالاخره مردم به آنها کمک میکنند.
همه کشورها نیازمندانی دارند، اما در برخی از آنها مانند سوئد متکدی در خیابانها دیده نمیشود آیا حضور متکدیان در سطح شهر، نشانه ضعف نهادهای حمایتی در شناسایی و ارائه خدمات به اقشار نیازمند است؟
متاسفانه سیستم شناسایی نیازمندان، در مجموعههای دولتی کشورمان، غیرفعال است یعنی ما صبر میکنیم به ما مراجعه کنند تا به آنها خدمات ارائه بدهیم.
از سوی دیگر در دینما بحث تکافل اجتماعی را داریم که یعنی هر فرد نسبت به دیگری مسئول است. بنابراین، بار کمک به نیازمندان فقط روی دوش دولت نیست. مردم هم وظایفی دارند اما هماکنون سازمانهای مردمنهاد علاقهای به ساماندهی متکدیان ندارند.
نظام پرداخت حمایتیمان هم اشکال دارد. برای مثال ما خانوادهای نیازمند را تحت پوشش نهادی حمایتی قرار میدهیم و میخواهیم به او مستمری مثلا 40 هزار تومانی در ماه بدهیم در حالی که اگر همه اعضای آن خانواده با هم گدایی کنند خیلی بیشتر از این عایدشان میشود، یعنی اگر هر یک از اعضای یک خانواده شش نفری، روزی ده هزار تومان در بیاورند آن خانواده در ماه، یک میلیون و 800 هزار تومان درآمد دارد و در این صورت آیا او به مستمری ماهانه 40 هزار تومانی نهادی حمایتی راضی میشود؟
خود شما در کتاب مددکاری اجتماعی نوشتهاید که وقتی قانون فقرای الیزابت در دهه 50 در انگلستان اجرا شد و به نیازمندان مستمری کلانی داده و درآمد متکدیها از شاغلان بیشتر شد و به همین دلیل مردم عادی هم به سمت تکدیگری روی آوردند. پس چرا حالا معتقد هستید که باید به متکدیها آنقدر مستمری داد که قانع شوند؟
قبول دارم که سیستم حمایت از متکدیها نباید تشویقی باشد. هدف چرخه حمایت، وابسته کردن متکدی نیست بلکه باید او را برای زندگی مستقل، توانمند کند. البته در این میان کسانی هم وجود دارند که نیازمند حمایت طولانی هستند بیماران روانی، سالمندان و کودکان بیسرپرست از این دسته هستند.
در صحبتهایتان اشاره کردید که سازمانهای مردم نهاد در حوزه ساماندهی متکدیان فعال نیستند. دلیلش چیست؟
ساماندهی متکدیان، کار پردردسری است. درآمدی هم ندارد. به همین دلیل هم بخش غیردولتی رغبتی به فعالیت در این عرصه ندارد، مگر این که دولت هزینهاش را تامین کند.
شما میگویید اغلب متکدیها فقیر هستند، اما گزارشهای پلیس نشان میدهد گروهی از آنها فقیر نیستند بلکه در قالب باندهای بزرگ تبهکار فعالیت میکنند.
اکثر متکدیها نیازمند هستند و به نظر من حتی وقتی کسی وارد یک باند سازمانیافته تکدیگری میشود، هم در وهله اول از سر نیاز مالی است. البته قبول دارم که گروهی هم این کار را به عنوان شغل پذیرفتهاند و در برخی مناطق کشور نیز تکدیگری به یک عرف اجتماعی تبدیل شده است و دیگر قبحی ندارد.
در ابتدای بحثمان تاکید کردید که مردم نباید به متکدی که در خیابان راهشان را سد کرده است کمک کنند، اما خودتان اذعان دارید که سازمانهای مردم نهاد در این عرصه غیرفعال هستند و سازمانهای دولتی هم پذیرش جدید ندارند چون بودجه کافی در اختیارشان نیست. پس اگر کسی واقعا نیازمند باشد باید چه کند؟
همچنان معتقدم مردم نباید به متکدی در خیابان کمک کنند. چون نمیتوانند از نیازمند بودنش مطمئن باشند. متکدی باید به سیستم حمایتی ارجاع داده شود البته قبول دارم که هنوز سیستم حمایتی ما قوی نیست، اما باید کاری کنیم که سازمانهای مردم نهاد نیز در این زمینه فعال شوند و خودشان حتی پیش از آن که نیازمندی ناچار به تکدیگری شود، شناساییاش کنند و ضمن حفظ عزت نفسش، مشکل او را حل کنند.
جام جم آنلاین: مریم یوشی زاده – گروه جامعه