به اتفاق خانواده و با اضطراب در حال نگاه کردن بازی فوتبال ایران و آرژانتین بودم. همه دیدیم چه شد! 90 دقیقه جنگندگی و دویدن و عرق ریختن و حمله کردن و دفاع کردن. مربیانی که از بیرون بازی را آنالیز می کردند و استراتژی می دادند و مدیریت می کردند. تماشاگران در استادیوم و خانواده هایی که درخانه و خیابان و مغازه ها با تک تک بازیکنان کشورشان همراهی می کردند، با حملات آنها خون در رگهایشان می جوشید . وقتی توپ به دروازه شلیک می شد همه یخ می زدیم ، دعا می کردیم ، شادی می کردیم و نگران بودیم. شب تا صبح را بیدار ماندیم.و ناگهان گلی به تورمان رفت. وارفتیم ! بعضی ها اشک ریختند ، بعضی هاداد زدند ، بعضی ها افسرده شدند و بعضی ها قلبشان به درد آمد.
مطمئنم مردم آرژانتین هم مثل ما بودند. آنها هم مثل ما خندیدند و گریستند. فقط آخر کار اگر چه ما در خیابانها شادی کردیم اما درد شکست را هم در دهانمان مزمزه کردیم ولی آنها غریو شادی و پیروزی را برکشیدند. همچنانکه در والیبال ماهم چنین کردیم و پیروزی را جرعه جرعه نوشیدیم ولذت بردیم .
وقتی به همه اینها فکر می کردم دیدم که میدانهای ورزشی می تواند برای رهبران جهان میدان جنگ هم باشد. اگر نیازی به جنگیدن دارند! نیازی به اثبات کردن حقانیت و توانمندی خود دارند ، اگر می خواهند پرچمشان را بالا ببرند ، همه و همه را می توان در نبردگاه ورزشی نشان داد ، جنگ کرد . اما تفاوتش در اینست که در این رزمگاه خونی ریخته نمی شود ، زنی و بچه ای و مادری بی همسر و بی پدر و بی فرزند نمی شود. بمب اتمی و شیمیایی بر سر کودکان و انسانها فرود نمی آید.هر کس به اندازه توان و لیاقتش به حقش می رسد. و شکست دیگر بهایی خانمان سوز نخواهد داشت. و بعد از این مبارزه بازیگران این جنگ باهم دست می دهند و از زمین خارج می شوند.
آرزو کردم ای کاش رهبران جهان بعد از این به این نیز فکر کنند و تمهیدی بیندیشند تا میدانهای جنگ کشورها و ملتها در استادیومها و میادین ورزشی باشد. همچنانکه آرش کرد. کمانی در تیر کرد و سرحدات کشورش را به دشمن نشان داد. اما آرزو کردم تا بعد از این آرشهایمان بعد از رها کردن تیر از چله کمان زنده بمانندو شاهد و شریک شادی هم میهنانشان باشند و سالیان زندگی بکنند. این هم می تواند رویای شیرین ما باشد.
به امید آنروز
احمد علی جبارزاده
مددکار اجتماعی